جدول جو
جدول جو

معنی قاری بغدادی - جستجوی لغت در جدول جو

قاری بغدادی
(یِ بَ)
ابومحمد جعفر بن احمد بن حسین بن احمد بن جعفر سراج معروف به قاری بغدادی. از قراء است. ابن عساکر گوید: وی از بزرگان علماء در حدیث و قرائت و نحو و لغت و عروض بود در بغداد به دنیا آمد و به مکه و شام و مصر سفر کرد و به صور چندین مرتبه رفت و آمد نمود و سرانجام به بغداد برگشت و از ابوعلی علی بن شاذان و ابوالقاسم تنوخی و جماعتی روایت شنید. از وی سلفی روایت کند و گوید که وی استادهای فراوان دیده است. خطیب بغدادی فوائد او را در پنج جزء بیرون داده است. تألیفاتی دارد، او راست: 1- نظم التنبیه فی الفقه. 2- نظم المناسک. 3- مصارع العشاق. 4- زهد السودان. وی به سال 500 یا 501 یا 502 هجری قمری وفات یافت و در باب ابرز دفن شد. مصارع العشاق کتابی است مشتمل بر داستانهای لطیف و قصه های ظریف و دارای بیست وچهار جزء است. مؤلف در جزء اول آن چنین نوشته است:
هذا کتاب مصارع العشاق
صرعتهم ایدی نوی و فراق
تصنیف من لدغ الفراق فؤاده
و تطلب الراقی فعز الراقی.
این کتاب به سال 1301/2 در مطبعۀ الجوائب و به سال 1325 هجری قمری / 1908 میلادی در مطبعۀ سعادت و به سال 1324 هجری قمری / 1907 میلادی در مطبعه التقدم به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 1016 و 1017 و ج 2 ستون 1480) (ابن خلکان ج 1 ص 121) (ریحانه الادب ج 3 ص 257 و روضات ص 161). و رجوع به جعفر و ابومحمد جعفر بن احمد و ابن السراج ابومحمد جعفر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ بَ)
از شعرا و عرفاست. ریاض العارفین درباره وی گوید:از مشایخ کرام و افاضل عالیمقام و در طریقت صاحب مقامات عظام بود و طالبان را تربیت می نمود. او راست:
عشق آمد و خاک محنتم بر سر ریخت
وز برق بلا به خرمنم اخگر ریخت
خون در رگ و ریشه دلم سوخت چنان
کز دیده بجای اشک خاکستر ریخت.
عشق آمد و آتشی بجانم افروخت
پروانه صفت سوز و گدازم آموخت
خاکستر من اگر به دوزخ ریزند
دوزخ داند چگونه می باید سوخت.
(ریاض العارفین ص 126)
لغت نامه دهخدا
(یِ بَ)
نصراﷲ. از قاضیان تبریز است در دوران صفویه. و به علوم شرعی وقوفی تمام دارد و با کمال امانت و دیانت به مرافعات مردم رسیدگی می کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 609)
لغت نامه دهخدا
(بَ دی ی)
اسماعیل بن قاسم بن عیذون بن هارون بن عیسی بن محمد بن سلیمان لغوی مکنی به ابوعلی. رجوع به ابوعلی قالی و قالی (اسماعیل بن قاسم) و جامعالتصانیف الحدیثه جزء نخست رقم 306 و در معجم المطبوعات ج 2 ستون 1489 و 1490 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
حصری بغدادی ابوالحسن علی. بصری بود و ببغداد نشستی و صحبت با شبلی داشتی. معبر عظیم بود و با اصحاب خود سماع کردی. در پیش خلیفه او را غمز کردند. خلیفه از وی تحقیقاتی کرده و رهایش کرد. (از تذکره الاولیاء ج 2 صص 288- 291). وی به سال 361 هجری قمری در بغداد درگذشت. (تاریخ گزیده چ عکسی ص 783)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ابن عیسی بغدادی. کنیت وی ابوالقاسم و از خلفای حسین منصور حلاج بود. از بغداد به خراسان آمد و از آنجا به سمرقند رفت و در آنجا اقامت کرد تا از دنیا برفت. او معاصر شیخ علم الهدی ابومنصور ماتریدی بود که در سال 235 هجری قمری درگذشت. همچنین فارس بغدادی با شیخ ابوالقاسم حکیم سمرقندی نیز معاصر بود. شیخ ابومنصور و شیخ ابوالقاسم در صحبت یکدیگر بوده و طریق مصاحبت پیموده اند، تا آن زمان که مرگ ایشان را از هم جدا ساخته و سنگ تفرقه در میان انداخته است. از آنجا که فارس بغدادی مقبول همه بوده است، تصحیح حال وی کرده اند و سخنان وی را در مصنفات خود آورده اند. شیخ عارف ابوبکر بن اسحاق الکلابادی در کتب خود سخنان بی واسطه از وی بسیار روایت کرده و شیخ ابوعبدالرحمان سلمی و امام قشیری به یک واسطه یا بیشتر و غیرایشان از وی بسیار روایت کرده اند. فارس گوید: حلاج را پرسیدم که مرید کیست ؟ گفت: مرید آن است که از نخست نشانۀ قصد خود الله تعالی را سازد و تا به وی نرسد بهیچ کس نیارامد و به هیچ کس نپردازد. شیخ الاسلام گفت که بر حلاج سخنهای دروغ گویند و کلمات نامفهوم و ناراست بندند و کتابهای مجعول و حیل (؟) به وی منسوب دارند. (از نفحات الانس جامی چ 1336 هجری شمسی صص 154-155)
لغت نامه دهخدا
ابوعمرحفص بن عمر بن عبدالعزیز... دوری بغدادی مقری ازدی. از راویان بود و از کسایی روایت داشت و به سال 246 هق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 428). روات در علم حدیث نه تنها به عنوان ناقلان ساده احادیث شناخته نمی شوند، بلکه آنان به عنوان تحلیلگران و بررسی کنندگان دقت در سند روایت ها نیز شناخته می شوند. این افراد با دقت و توجه ویژه به منابع مختلف روایات، توانسته اند احادیث صحیح را از روایت های جعلی و نادرست تمییز دهند و به منابع معتبر علمی تبدیل کنند.
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ)
ابوالعلاء احمد بن عبیدالله شقیری بغدادی. در دمشق سکونت داشت و در آنجا از هیثم بن خلف دوری و حامد بن محمد بن شعیب بلخی و جز آن دو حدیث شنید و عبدالوهاب بن عبدالله دمشقی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
دهی به بغداد، (ناظم الاطباء)، قریه ای است از اعمال کلواذا از نواحی بغداد و در آن بوستانها و گردشگاه هایی بود که مردم بیکاره و اهل تفریح بدانجا میرفتند، حسین بن ضحاک خلیع گوید:
احب الفی ٔ من نخلات باری
و جوسفها لمشید بالصفیح ...،
(از معجم البلدان)،
و رجوع به تاج العروس و مراصدالاطلاع شود
لغت نامه دهخدا
(قاص ص)
بغدادی. محمد بن عباس بن حسین، مکنی به ابوبکر. ابوبکر حافظخطیب در تاریخ خود از او یاد کرده و چنین آرد: وی شیخ فقیر و مستمندی بود که در جامع منصور در بغداد و در راهها و بازارها داستانسرائی میکرد. از وی شنیدم که میگفت: حدثنا ابوبکر محمد بن احمد مقتدر و گاه حدیثی را نقل میکرد و سپس میگفت این حدیث را از محمد بن مقتدر به سال 409 هجری قمری شنیدم. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا